آخرین قاصدک

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خیلی عقبیم!!

19 اسفند 1390 توسط مرادی

خیلی دور بودم از دنیایی که فکرمیکردم خیلی دارم توش چرخ میزنم،درو یه جورایی پرت بودم!!!

امشب درست همین امشب داستانهایی رو شنیدم که ….

چندوقته دوست وآشناها رو میبینم که واسه رفتن توی فیس بوک سرودست میشکنن

خیلی کنجکاو بودم ببینم چه خبره که اینجوری خودشونو میکشن

یکی دوهفته ای هست که عضو شدم اما راستش خیلی حوصلشو ندارم

امشب بی خوابی زد به کله مبارک گفتم برم یه چرخی تو دل دنیا بزنم

صفحم که باز شد دعوت شدم به یه اتاق گفتگو به قول خودشون داغ داغ

البته راست هم گفتن، خیلی داغ بود اونقدر که جیگرآدم رو میسوزوند،

بیشترشون به قول خودشون زرتشتی و مسیحی و… بودن اما به جرات

میتونم بگم که به هیچکدومش ازته قلبشون ایمان نداشتن وفقط جمع شده

بودن تا وقتی مسلمونی مثل من واردشون میشه ، زیرو بم دینشو ببرن زیر

سوالوآخرشن بگن پیامبر شما…

گرچه جواب دادن بهشون ،و واسه هرحرفشون دلیل ومدرک آوردن خیلی سخت

بود،گرچه خیلی جاها انقدر حرفشون غیر منطقی بود که واقعا نمیدونستم

باید چی بگم! اما همه تلاشمو کردم تا نبازم

وچقدر دختر پسرهای ۱۷-۱۸ ساله اونجا بودن که رومخشون کارمیشدو …

بگذریم، راستش ازخودم بدم اومد، ازاینکه نمیتونم اونجورکه باید وشاید از دینم،

پیامبرم، وامام هام مخصوصا امام علی (ع)دفاع کنم ، خودم وتنبیه کردم

(بگذریم که این تنبیه چی بوده)

والان فقط دارم به این فکرمیکنم، که وقتی۴-۳سال پیش افتادم دنبال تکامل

دینم واینکه راهی که دارم میرم درسته یانه؟وقتی اونهمه کتاب خوندم وتفسیر

و صحبت کردن بایه عالمه عالم، ووقتی پیروز میدونی شدم که اتفاقی واردش

شده بودم، چرا فکرکردم تموم شده ودیگه نیاز نیست برم دنبال خیلی ازاون

چیزهایی که باید بدونم ونمیدونم!!!

خیلی خجالت کشیدم وقتی توی شبهایی که متعلق به امامیه که هیچ دینی

مانندشو ندیده، نتونستم اونجورکه باید ازش حمایت کنم، گرچه اونا که به

حمایت امثال مااحتیاج ندارن،اما خجالت کشیدم که هنوز خیلی چیزهارو در

موردش نمیدونم با اونهمه خوندن وشنیدن.

یه زمانی فکرمیکردم حریف قدری رو از میدون به در کردم،اشتباه نمیکردم،

واسه یه دختر۱۹-۲۰ ساله حریف قدری بود اما الان فهمیدم باید توی این

چندسال خودم رو آپ دیت میکردم

خیلی عقبیــــــــم، این جمله رو بدون اینکه بهش بخندی باور کن

خیــــــــلی عقبیم

دنیا داره تلاش میکنه!

واسه ریشخند زدن به اعتقاداتمون مارو درگیر بازی بدی کردن!

بازی ای که اگر یه بار،فقط یک بار تیر بخوری گیم آور میشی!

وما، به جای حرکت و حرکت و فهمیدن،وقتمون رو توی روم هایی میگذرونیم

که حتی خوندن یک جمله ازش شرف انسانی رو زیر سوال میبره وبی خبریم

که توی یه روم دیگه دارن مغز خواهر برادرای نوجوونمون رو دیلیت میکنن.

دنیا داره پیش میره به سمت نابود کردن رسالتی که ناجی بشره

وماخیلی عقبیم که پیش نمیریم به سوی کسی که منجی بشریته..

 

 

 

شايد آنروز كه سهراب نوشت:

“  تاشقايق هست زندگي بايد كرد “

خبرازدل پردرد گل ياس نداشت

بايداينجور نوشت:

 

چه گل  پيچك و ياس

تانيايد

مهـــــدي

زندگي “دشوار” است

چه شقایق

="font-size: small;"> هرگلي هم باشي
 3 نظر

چون میگذرد غمی نیست

18 اسفند 1390 توسط مرادی

 

قدری صبور باش که این نیز بگذرد / این روزهای زرد و غم انگیز بگذرد

آری بهار پشت زمین لانه کرده است / چیزی نمانده که پاییز بگذرد

گفتم کنار مردم نامرد زندگی ؟؟ / گفتی صبور باش که این نیز بگذرد . . .

 

 نظر دهید »

هم دوش علی (علیه السام)

17 اسفند 1390 توسط مرادی


          



 


فاطمه شادماني دل پيامبر!

فاطمه، ای نامکشوف‌ترین نام! ای دل خوشی پیوسته پیامبر!

فاطمه! کیست که بتوان مهربانی بی وقفه دست های تو را احساس کند و یک عمر بی قرار نباشد؟


فاطمه! «آسیه» آسیمه سر آمد و «ساره» سراسیمه و «مریم»، مشتاق‌تر از اشک، آمدند تا قنداقه تو را تبرّک کنند و تبریک و شاد باش به آخرین رسول خداوند بفرستند.


جبرئیل به آستانه سلام ایستاد، تا اجازه اجابت از دست‌های نجیب و مهربان تو بگیرد.


فاطمه! خدیجه، خود را رو به روی اشک‌های ریخته و نریخته دید، آن گاه که انگشت‌های ظریف فاطمه، ظرفیت یک بهار بغض را نشان محمد صلی الله علیه و آله می‌داد.


فاطمه! آن روز هم گذشت و تولد تو در توالی روزهای تبسّم سوز و عاطفه گداز، از خاطر معرفت به فراموشی سپرده شد.


آن روزها گذشت و تو خود را هجده ساله یافتی، آن گاه که حرکات تو بوی پیامبر را می داد و کلمات تو عطر تنهایی مولا را.


ای فرشته فطرت و ای بهار الفت! آن گاه که نه بیم بود و نه نوید و آن گاه که در کوچه های کوچ آلود مدینه، نام مولا را به زبان می راندی، این لحظه ها بودند که در پای تو می افتادند و خود را به فریاد تو می رساندند.


فاطمه! هر قطره اشک تو منظومه ای است و هر بُعد نگاه تو کهکشانی.


از سلام تو سپیده سر برآورد و از مهر تو خورشید از خواب نیستی به بیداری روشن بینش تو رسید.


ای بهشت برین حجاز و ای حجاز بی قراری پیامبر! چه قدر دلگیر می شوم وقتی پلکهای خود را هزار و چهار صد افسوس به عقب برمی‌گردانم؛ که انسان فراموش کار، این وحشت مجسمِ عصیان، بساط بسیط آتش فتنه را بر درِ سرای وحی حقیقت گسترانده است.


چه قدر دلگیر که نه! چه قدر مشوش می شوم و بی خود، آن زمان که می بینم لجاجتهای کینه توزانه، جرأت جریحه دار کردن آبی ترین احساس را به خود داده‌اند.


فاطمه، ای تجلی جهاد پیامبر،تجلی فریاد جلّی علی و ای تجلّی نور خدا!


ای آن که در همیشه زمان و در هماره تاریخ به نام جاودان تو، نقطه نامتنهای آرزوهاست.


چگونه شد که دست‌های دسیسه پرور، آتش را همنشین روز واپسین خویش برگزیدند؟ فاطمه! آن قدر، نَفَس تو لطافت زاست که غلظت غیض شب های شوم سرشتان نیز نتوانستند لطافت عمیق تو را زمین گیر عجز و ناله کنند.


دسیسه در دسیسه و نیرنگ در نیرنگ، حق تو را غصب کردند و غضب و غیض خدا را بر خود خریدند.


فاطمه، ای اقیانوس تبدار، ای آگاهی همیشه بیدار و ای همیشه هم دوش علی علیه السلام !


چشم‌های تو روشن‌ترین روش شیدایی بود و گیراترین دل خوشی حضرت امیر علیه السلام . تنها تو بودی که در غزوه غیض علی علیه السلام ، دوش به دوش و شانه به شانه او شمشیر حمایت بر حمایل حرمت بستی.


فاطمه! صد دریغ و هزار افسوس که کوفیان شامی سرشت، حجازیان شامی مسلک و ناسپاسان غیرت گریز و نامردمان نمک نشناس، در ازدحام بی حرمتی، نه قدر تو را شناختند و نه احترام تو را به جای آوردند.


ای میراث گمنام و ماندگار مولا در مدینه! درود بر توکه ایستادی تا علی از پا نیافتد.


ای رحمت خدا بر پیامبر!


افسوس که قوم پدرت، سنت سپاسگزاری را به جای نیاوردند و در حق تو بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله ، آنچه ناروا بود را به جای آوردند.


فاطمه! سلام سایه گسترت را بر بال های بی قرارم احساس می کنم که این چنین پابه پای قلم می دَوم و می گریم.


می دانم که نسیان و نیستی و ناسپاسی، دست به دست هم دادند تا دست های تو را از محبت علی علیه السلام جدا کنند. امّا تو در اوج جرأت بودی و علی علیه السلام در بلندای بینش!


فاطمه!


ای سابقه تمام سپاس ها، اصالت صداقت، نیکی همواره و ای خوبی بی شماره! نور نام تو بود که در ذات هر ذره‌ای تابیده شد و شور نهفته در شوق تو بود که کائنات را لبریز از روشنایی رو به رشد کرده است.


فاطمه! دیگر هیچ نمی گویم، امّا ای کاش می فهمیدم که در هروله اشکهایت، چه از خدا می خواستی؟




 نظر دهید »

وصطنعتک لنفسی (تورابرای خودم برگزیدم)

17 اسفند 1390 توسط مرادی

 


شکایت کردم و گفتم: خدای من!
مگر نمی گویی دوستم داری؟
گفت: آری. اگر می دانستی چقدر دوستت دارم، از خوشحالی جان می دادی.

گفتم: پس چرا دقایقی از زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه های دیروز بود و ھراس فردا، بر شانه ھای صبورت بگذارم، تو را نیافتم؟ در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از ھر چه ھست! تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی. من لحظه ای خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه ھستی. یادت هست که دوستی آمد و تو را یاد من انداخت و آرام کرد؟ او، واسطه ی مراقبت من از تو بود.




گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن ھمه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت : عزیزتر از ھر چه ھست! اشک تنھا قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند. اشکھایت به من رسید.

و من یکی یکی دانه های اشکت را بر زنگارھای روحت ریختم تا باز ھم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان.
چرا که تنھا اینگونه می شود تا ھمیشه سبک بال و زیبا و شاد بود. من دوست داشتم تو را زیباتر ببینم.


 


گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راھم گذاشته بودی؟
گفت : بارھا صدایت کردم و گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی. تو ھرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که بنده من! از این راه نرو که به ناکجا آباد ھم نخواھی رسید.

گفتم: پس چرا صدایت را نشنیدم؟
گفت: یادت نیست که با خویش کلنجار می رفتی؟ من در میان کشمکش های تو با خودت یاری ات می کردم اما حواست به من نبود.





گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت : اول بار که گفتی خدایا، آنچنان به زیبایی ها نزدیک شدی که فرشته هایم را به تعجب انداختی. آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدایای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایای دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار می کنی ھمان بار اول شفایت می دادم. این ها همه به خاطر تو بود.

گفتم: خدایا! چرا با وجود اینکه دیدی در موردت آنقدر بد می اندیشم، بازهم هدایتم کردی؟
گفت: چون نمی دانی چقدر دوستت دارم.

 
 اللهم عجل لولیک الفرج

 




 نظر دهید »

مقصرکیست!!؟؟

17 اسفند 1390 توسط مرادی

                                       بسمه الله الرحمن الرحیم

  سلام عرض میکنم خدمت همه عزیزان لطفا یه کم حوصله کنید وهمیه مطلب رو بخوانید خالی از لطف نیست  

فاطمه فاطمه است                                                                                       

من فریاد خشمگین سرزنش آمیزی را می شنوم  فریاد بر سر گروه دانشمندی که مسوول عقاید مردمند

و مامور اسلام محمد و تشیع علی  فریادی که نمی دانم  از حلقوم علی بر می آید  یا از عمق وجدان نا

خود آگاه مردم که :

“به چه و چه ها مشغولنید؟ واز چه سخن می گویید؟ چرا سخن نمی گویید؟ طول این سالهای دراز کو

یک کتابی برای مردم  تا بدانند در این فرآن چیست؟ به جای این همه مدح و ثنا و شعر و تصنیف و نوحه و

 سینه و تارو تنبور در عشق مولا چرا زبان مرا در میان مردم بسته اید؟ یک فارسی زبان نمی تواند بداند

 که من چه گفته ام؟ همه آثار لا مارتین عاشق پیشه فرانسوی  را می تواند به فارسی بخواند….چه می

 گویم؟ همه ترانه های بلیتیس ، زن بدکاره یونان قدیم  را در زیباترین کلمات ، و سخنان علی را یک ختبه

 علی را نمی تواند .”

” کو یک رساله کوچک و درست در شرح امامانی که شما از جنس و ذات و کرامات و معجزاتشان این همه

 دم می زنید و در ولایت و وفاتشان این همه جشن و عزا می گیرید ؟ کو یک جزوه که به ملت شیعه و

 شیفته علی  بگوید که علی که بود و فاطمه که بود و فرزندانش چگونه می زیستند و چگونه  می اند

 یشیدند ؟ و چه کردند و چه گفتند؟”

توده ی مردم ما  که همه عمر با عشق به ائمه شیعه زیسته و در مصیبتشاه گریسته و ماه ها و سال ها

در خدمت به آنان و در تجلیل نام و احیای یادشان دویده و خرج کرده  و اخلاص ها . گذشت ها نشان داده

 است امان خویش را که هرکدام باید درسی به او بیاموزد و با زندگی و اندیشه و سخن و سکوت و آزادی

و اسارت و شکنجه و شهادتان به او آگاهی و حیات و عزت و انسانیت ببخشند  آن ها را از روی “شماره

 ردیفشان ” تشخیص می دهد.

اگر این مرد در عاشورا بر سر و تنش تیغ می کشد و به عشق حسین  از شکنجه و درد خویش  لذت می

 برد اما حسین را کج می شناسد  و کربلا را بد می فهمد، مقصر کیست؟

اگر این زن با تمام وجودش می گرید و نام فاطمه و یاد زینب آتش در استخوانش می زند و اگر بداند که

” می لرزد ” و به “کار می آید"، عاشقانه جانش را می بخشد ، اما این دو را نمی شناسد و یک جمله از

سخنانش را نمی داند و یک خط از شرح حالشان نخوانده است و فاطمه فقط در کنار خوانه اش در لحظه

ای که در به پهلویش می خورد به یاد می آورد و زینب را در ساعتی که از خیمه به سراغ شهیدی بیرون

 می پرد  و فقط از صبح عاشورا تا ظهر از او خبر دارد و از عصر عاشورا دیگر برای همیشه گمش می کند

  و درست از روزی که کار زینب و رسالت بزرگش – که وراثت حسین است آغاز می شود آگاهی او از

 زینب پایان می یابد ،مقصر کیست؟

و اگر پسر تحصیل کرده و روشن فکر ان مرد و دختر تحصیل کرده و روشن فکر این زن  قضاوتشان این باشد

 که “دین گریه و نوحه و عزا و مصیبت به چه کار می آید ؟ این همه شور و عشق و ناله و زاری برحسین

  و فاطمه و زینب از کار یک ملت اسیر عقب مانده  که به آگاهی و نفی و ستم  و شور آزادی محتاج است

چه گروهی  می گشاید؟” مقصر کیست؟

و اگر روشن فکر آزادی خواهی که از انحطاط مردم خویش رنج می برد وبرای بیداری توده  تلاش می کند و

جامعه اش را می شناسد، اما از تاریخ آگاهی ندارد و مذهب مارا نه در مدینه و در خانه فاطمه و شهادت

 گاه حسین و کاروان زینب… که در اصفهان و تهران و قم می بیند و در تکیه های فاطمیه و حسینیه و

  زینبیه فریاد بزند که:

“از زن منحط بیسواد و محروم ما - که رهایی و صالت اسلامی و روشن بینی می خواهد – این “مذهب

 داغ و درد های قدیمی” و “لعن و نفرین های تاریخی” و"حب و بغض های منتفی شده  به انتفاع موضوع

 ” چه دردی دوا می کند جز این که احساس ها را “از آنچه در قرن های دور و سرزمین های غریب و میان

  آدم های غریبه “گذشته است"، منحرف می سازد و به خود مشغول می دارد و ستم را نشناسد و “غل

  جامعه” را بر گردن خود حس نکند و از ستمی که وقتی در سرزمینی بر کسی رفته است به خروش می

  آید و از غل جامعه ای که خلیفه ای روزگاری بر گردن بیماری زده است خشمگین شود و جوش بردارد

 و دست ها را بالا زند و دست بر شمشیر برد و بر سر خود بزند و بزند و بزند تا وقتی که از حال برود و

 وجدانش به حال بیاید و دلش آرام گیرد و گناهانش پاک گردد و باز همه مسوولیت ها از دوشش بیافتد

  و در ترازوی عدل الهی تقلب کند و در نامه اعمال قیامتش دست ببرد و در نتیجه ،اگر “به اندازه ی ستار

 گان آسمانها و کف دریاها و ریگ بیابان ها"کثافت کاری کرده باشد،با این “مختصر عمل جراحی “به کلی

 تغییر جنسیت دهد و “مثل روزی که از مادر به دنیا آمده بود"پاک و پاکیزه شود و چیزی هم زیادی طلب

 کار گردد؟ و این است که فرقه شما که به جای “مسوولیت امر به معروف و نهی از منکر و جهاد شهادت و

 انفاق و ایثار و قسط و آگاهی و تکامل و عزت و وحدت و عمل…"."گریه و مصیبت و عزا و ناله و ندبه و

توسل و تقیه و انتظار منفی و شفاعت بی حساب و احساسات و فحش و نفرین و تعریف و تملق …” را

 جانشین  کرده است و پیشوایانش تنها به بهای لذت پیروانش آن هم فقط در دنیای دیگر از پیروانش

 دستگیری می کنند ، فرقه ای است که مردم ما را به ضعف و خرافه و انحطاط و ستم پذیری محکوم کرده

و ذلیل پرورده است و ناتوان از هر عملی نا امید از هر قیامی…"مقصر کیست؟

اگر توده مردم ما معتقدند که “حب علی” و “ولایت علی"- بدون شناخت و عمل – یک اثر شیمیایی و

خاصیت اسیدی دارد که به حکم قرآن! “زشتی ها و بدی هایشان را به زیبایی ها و نیکی ها تبدیل می

کند"،یعنی نفس همین خیانتی که  در این دنیا می کند درآخرت تغییر ماهیت می دهد و به صورت خدمت

در می آید و به عبارت دیگر % “هر گناهی که این جا کردند،آنجا پایشان ثواب مینویسند"،مقصر کیست؟

و اگر همین ولایت و امام علی (ع)، که قرن ها پشتوانه نهضت عدالت – خواهی و آزادی طلبی و روح 

مبارزه جویی با ستم و دستگاه استبداد بوده است و ملت بیدار و آگاهی را می تواند رهایی و آزادی و داد

و عزت و استقلال و حرکت و تکامل  اجتماعی و انسانی  ببخشد و رهبری انقلابی فکری وضد طبقاتی و

 زندگی بخش یک جامعه معتقد و خود آگاه را تضمین کند، و نمی کند، و اگر ارزش و اثر و فایده پیروی از

 علی و فاطمه و ائمه ، از این دنیا به دنیای دیگر منتقل شده و نتیجه اش را به بعد از مرگ موکول ومنحصر

 کرده اند ، مقصر کیست؟

اگر پیوند و پیمان “پدریان” ما این خاندان، در زندگی و اندیشه آنها و زمان و جامعه شان اثری نداشته

است و اگر” پسریان” با دیدن این بی اثری ، پیمان  و پیوند خود را با این مذهب و این خاندان بریده اند،

مقصر کیست؟

و بالاخره روشن فکر ما می گوید:"جامعه ما جامعه مذهبی است و مسلمان و معتقد به عترت پیغمبر و

ولایت علی و امامت ائمه ی اطهار وشیعه ی از بسیاری از جامعه های که یا مادی اند و یا مذهبی ، اما

غیر مسلمان و یا مسلمان اما فاقد اعتقاد به امامت و وصایت از نظر تمدن، فرهنگ ، عزت ، مادیت و 

معنویت … عقب مانده تر است و با این که استعمار خارجی و استبداد تاریخی و دیگر عوامل انحطاط در

سرگذشت و سرنوشت آن ها هم بوده و گاهی خشن تر و عمیق تر ، درعین حال بدون حب علی و عزا

داری حسین و انتظار موعود و فقه جعفری و اصول تقیه و تقلید و توسل … آگاهانه تر و ولایت تر وپیشرفته

تر از مردم ما،بر این عوامل چیره شده اند و از نظر قسط و عدل و رهبری  اجتماعی و اخلاق عمومی و

پیشرفت انسانی و روح حقیقت جویی و اجتهاد علمی  و فقهی و طهارت فکری و جسمی و به طور کلی

شایستگی فردی و اجتماعی برای زندگی مادی  و معنوی بهتر، از ما عقب افتاده تر و منحط تر نیستند"،

مقصر کیست؟

کدام؟

خاندان علی ؟ روشن فکر؟ یا مردم؟

آیا براستی این خاندان بی اثرند یا این نسل جوان و روشن فکر در قضاوت اشتباه می کنند ؟

یا توده مردم  مذهبی ما کوتاهی کرده اند؟

علی، آشکار ترین “حقیقت” و مترقی ترین “مکتب” ی است که در شکل یک موجود انسانی “تجسم

یافته ” است .

“واقعیتی است بر گونه اساطیر".

 و ” انسانی است که هست، آنگونه که باید باشد و نیست".

و همسرش، فاطمه،نمونه ایده آل زن که می تواند شد وکسی نشده است و حسین و زینب، خواهر و 

برادری که چنان انقلاب عظیمی در تارخ پدید آوردند که آزادی را آبرو داد و استبداد و استحمار را رسوا

ساخت .

این “خانه” کعبه ای است که فرزندان و وارثان ابراهیم، خود در آن نشیمن دارند. کعبه یک “اشارت” است

و اینان “اصالت".آن خانه از “سنگ” و این خانه از “انسان". آن خانه مطاف تنها مسلمانان، و این خانه

 مطاف هر دلی که زیبایی را می فهمد و جلال انسانیت را می شناسدوآزادی،عدالت،عشق،اخلاص،تقوا

و “جهاد برای نجات مردم” را می ستاید.

                                                                           یــــــــــــا فــــــــــــا طمــــــــــــه زهــــــــــرا…

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 نظر دهید »

زندگی وبندگی

14 اسفند 1390 توسط مرادی

به همین راحتی

١- در زندگى و معاشرت با ديگران، نرم افزار باشيم نه سخت افزار.
٢- در سايت زندگى، هميشه لينکِ (Mohabbat) داشته باشيم و هيچ گاه براى اين سايت، فيلتر نگذاريم.
٣- براى پسوند فايل زندگى اجتماعى و خانوادگى، از سه کاراکتر «ع»، «ش» و «ق» استفاده کنيم.
٤- هيچگاه قفل سى دى قلب مردم را نشکنيم . که «تا توانى دلى به دست آور/ دل شکستن هنر نمى‏باشد».
٥- چنانچه در کارى شکست خورديم آن را «shut down» نکنيم بلکه آن را «restart» کنيم.
٦- براى مانيتور زندگى‏مان پس زمينه (Background) سبز يا آبى را در نظر بگيريم، نه سياه يا دودى.
٧- براى سيستم قلبمان از مانيتورهاى تخت و صاف (Flat) استفاده کنيم.
٨- روى کليدهاى عيب کيبورد خودمان انگشت بگذاريم، نه روى کليدهاى عيب کيبورد ديگران.
٩- براى فايل‏هاى اسرار زندگى‌مان رمز عبور (password) بگذاريم و آن را مخفى (hidden) کنيم.
١٠- همواره پيش از سخن گفتن، پردازنده فکرمان را به کار بيندازيم.
١١- براى مشکلات مردم، کليد F١ باشيم و آنان را کمک و راهنمايى (help) کنيم.
١٢- اگر شخصيت ما ژله‌اى نيست و بزرگ و والاست، اين نوع شخصيت، به ما اجازه نمى‌دهد که با هر کسى چت (Chat) کنيم و هر کسى با ما چت کند.
١٣- براى باغ زندگى مردم Windows باشيم نه Dos !
١٤- يک معادله رياضى- رايانه‏اى به ما مى‏گويد: «تا به فکر ساپورت ديگران نباشيم، ديگران به فکر ساپورت ما نخواهند بود».
١٥- اگر از کسى بدى و کم لطفى ديديم، آن را «save» نکنيم بلکه آن را «delete» نماييم و حتى آن را از سطل‌آشغال «recyclebin» قلبمان کاملا” محو کنيم.
١٦- به ديگران اجازه ندهيم در «سى دى رام» زندگى‏مان هر نوع «سى دى» را که بخواهند، قرار دهند.
١٧- خانه و دفتر کارمان، به روى مردم نيازمند،«Open» باشد.
١٨- براى حل اختلافات زناشويى، روى گزينه «گذشت و ايثار» دابل کليک (double click) کنيم.
١٩- تا حرف کسى تمام نشده، اسپيکر (speaker) خود را روشن نکنيم.
٢٠- درآمدمان را در اول ماه پارتيشن‌بندى کنيم تا در آخر ماه کم نياوريم

 1 نظر

3

14 اسفند 1390 توسط مرادی

 1 نظر

مشاور رایگان

10 اسفند 1390 توسط مرادی

چکاب معنوی

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم …خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم و تنهایی سرخرگهایم رامسدود کرده بود …و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم …فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم …!خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :-هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.-قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .-هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.-زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .-و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم

 نظر دهید »

استغفار

08 اسفند 1390 توسط مرادی

حضرت صادق(ع(
هر کس کار بدی بکند تا هفت ساعت از روز مهلت دارد پس اگر در این مدت سه مرتبه بگوید :
« استغفرو اللهَ الَّذی لا اِله الّا هُوَ الحَیُّ القَیوم ذُوالجَلالِ وَالاِکرامِ و اَتوبُ اِلَیه »
خدا گناهانش را بیامرزد
/////////////////////////////////
موعظه معروف جبرئیل به پیامبر:
ای محمد هر چه می خواهی زندگی کن،ولی روزی خواهی مرد و هر چه را می خواهی دوست بدار ولی روزی از آن جدا خواهی شد و هر چه از کارها که می خواهی انجام بده ولی روزی با کارهایت ملاقات می کنی و بدان که شرافت مومن نماز او در دل شب است و عزت او به این بستگی دارد که از ریختن آبروی مردم خودداری کند..
////////////////////////////////
هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه ميبيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي ، كارها به خوبي پيش مي روند.
از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است.
از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.
پس هر چه مي خواهي از خدا بخواه و در نظر داشته باش كه براي او غير ممكن
وجود ندارد
و تمام غير ممكن ها فقط براي شماست.
هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق
خدا

 1 نظر
18 بهمن 1390 توسط مرادی

وقتی خداوند دراین نزدیکیست،چرا می ترسی؟-




مرگ

تاحالا شده خودتو باآدماي بهتر از خودت مقايسه كني؟

آخه ميدونين چيه ماتاخطايي ازمون سرميزنه هميشه براي اينكه كم نياريم


 خودمون رو با۱۰۰نفر كه وضعشون وخيم ترازماست مقايسه ميكنيم واينجوري


سرخودمون كلاه ميذاريم.


امااينكه خودتو باآدماي بهترازخودت مقايسه كني خيلي كم پيش مياد شايد


يه اتفاق باعث شه كه همچين كاري بكني.


يه اتفاق شبيه مرگ يه آدمي كه خوب بوده وحالا تووقتي خودتو بااون وامثال


 اون مقايسه ميكني احساس ميكني چقــــــــــــــــــــــدر عقبي   وقتي خبر فوت حاج آقامهندسي رو شنيدم، نميدونستم بايد به چي


فكركنم!؟


يه دفعه ياد بيشتر حرفايي كه توبرنامه سمت خدا ازش شنيده بودم افتادم


حرفايي كه قشنگ بود ، امافقط حرفِ قشنگ نبود!!!


باخودم فكركردم توي دنيايي كه انقدر ناگهاني تموم ميشه،چه واسه خوبها


چه بدها، چرانبايد تلاش كنيم كه خوب باشيم؟!


وقتي آدمي كه هرهفته ميومد توي تلويزيون وباحرفاش كلي ازجوونا رو به


راهي راهنمايي ميكرد كه سمت خدابود،به اين راحتي دنيابهش پشت كرد،


من و آدمايي مثل من كه هيچ امتحاني توكارنامه پايان ترممون ثبت نشده،


چجوري قراره بريم؟


يه وقتا كه خودمو باآدماي بدترازخودم مقايسه ميكنم احساس ميكنم مرگ


 چقدرميتونه قشنگ باشه،اماوقتي خودمو باآدمايي مقايسه ميكنم كه اصلا


قابل قياس باهاشون نيستم،مرگ خيلي وحشتناك ميشه


اما هردوجورش بالاخره گريبانمون روميگيره،اميدوارم اونقدرآدم باشيم كه


 شيرينش نصيبمون شه


براي شادي روح مرحوم مهندسي فاتحه+صلوات


مرحوم حجت الاسلام مهندسی

 




 نظر دهید »
29 دی 1390 توسط مرادی

 تكيه گاهي سست وبي بنيان مثل لانه عنكبوت

                                                                چه مثال رسا ودقيقي؟1                                                                                                                                         مَثَلُ الَّذِینَ اتخََّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتخََّذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ یَعْلَمُونَ (سوره عنکبوت -41)
مثل کسانی که غیر خدا را اولیای خود بر گزیدند ، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده در حالی که سست ترین خانه ها خانه ی عنکبوت است اگر می دانستند.


هر حیوان و حشره ائی برای خود خانه و لانه ائی دارد اما هیچیک به سستی خانه عنکبوت نیست.
اصولاً خانه باید دیوار و سقف و دری داشته باشد و صاحب خانه را از حوادث حفظ کند طعمه و غذا و نیازهای او را در خود نگاه دارد، اما لانه عنکبوت که از تعدادی تارهای بسیار نازک ساخته شده نه سقفی ،نه حیاطی ، نه دری و نه دیواری …
آنقدر سست و بی دوام است که با نسیمی می پاشد و با چند قطره باران متلاشی می گردد و …
حتی اگر گرد و غباری بر آن بنشیند پاره پاره می شود …



 



 



 



 


 

کسانی که غیر خدا را معبود و تکیه گاه خود قرار دهند تکیه آنها بر تار عنکبوت است که سست و بی بنیان است ولی در مقابل کسانی که تکیه گاهشان خداوند تبارک و تعالی است بر سدی پولادین تکیه کرده اند.

پس :

  1. بنای شرک و بی دینی مانند خانه عنکبوت سست و بی اساس است.
  2. عنکبوت در جاهای متروکه خانه و لانه می سازد شرک نیز در روح های دور از خدا جا گرفته و تأثیر می گذارد
  3. خانه عنکبوت تنها اسم خانه را دارد غیر خدا نیز اسم هایی بیش نیستند.
  4. عنکبوت در خیال خود فکر می کند خانه ائی دارد مقاوم در برابر حوادث،فرد مشرک و بی دین به چنین توهمی دچار است.
  5. ولایت الهی بنیانی مرصوص و بنایی آهنین دارد ( كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ)(سوره صف - آیه 4) اما ولایت طاغوت بسیار سست است.
  6. مشرکان از سر جهل و بی خبری به سراغ غیر خدا می روند.


    tyle="color: #000099;">( برگرفته از تفسیر نمونه و نور )

 

 نظر دهید »

به خودت بيا؟؟!!!

28 دی 1390 توسط مرادی

همیشه یادتون باشه کسی آینده بهتری داره
که از مشکلاتش امید بسازه
نه اینکه مشکلاتش امید رو ازش بگیرن
به چیزهایی که داری فکر کن
نه چیزهایی که نداری

تا حالا شده به نفس آخرتون فکر کنید
ای کاش موقعی که دل به گناه میدیم به فکر نفس آخرمون باشیم
همین

اگه کسی بخواد گناه نکنه همین یه کلام بسه

خیلی از کالاها و وسایل گرون شدن ،قیمتاشون نسبت به پارسال خیلی زیادتر شده
بعضی کالاها هستن که قیمتاشون از یه ماه پیش هم گرونتره
وحتی دوبله شدن
بین همه اونا قیمت سکه لحظه به لحظه ست هر ثانیه زیادتر میشه اینقدر
ارزشش بالاست که یه مثقالش هم فک رو پایین میاره
حالا یه سوال دارم؟
قیمت من و تو نسبت به پارسال یا یه ماه پیش یا یه ساعت پیش تغییر کرده یا
نه؟
اگه ارزشت هر روز بالاتر میره که واقعا طلایید اما خدایی ناکرده اگه مثل یخ دارید آب میشید
و هی ارزشتون میاد پایینتر ……….یه فکری به حال خودتون کنید تا اب اب نشديد


دیروز

دیروز از هر چه بود گذشتیم ، امروز از هر چه بودیم !

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز !

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود !

جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد.

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ، بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.

ارادتمند و کوچک ؟…

کانون فرهنگی شهدا التماس دعا

 نظر دهید »

ياس سفيد

22 دی 1390 توسط مرادی

بنام او که خالق یاس ونرگس است

یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدر المهدی بظهور الحجت

ای روح دعا سلام مهدی

1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی0سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0

عمری است که برای آمدنت بی قرارم0 یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم0 ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0

آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0

بیا وقرار دل بیقرارم شو0 بیا وصداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن0 بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0 تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0

بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0 یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0 برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0 آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم0

بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0

نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی 0

آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم 0 قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است0

کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس000

میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد0

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0

خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد0

پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0

محبوبم!هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود0 عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق!می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟

یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی"0 کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0

بنفسی أنت!

به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0

آقا جان!

دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0 کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟

بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند0

یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی” تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد0 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید” را تفسیر می نماید0 آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد0 بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمیند0

ای پیدا ترین پنهان من!

تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم0 پس بیا که نذر خود را ادا کنم0

ای آفتاب عمر!

تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0 فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0 در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0 به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0

به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0

کاش می شد که خدا

اجازه ظهورت می داد

کاش می شد

که در این دیار غربت

ومیان موج غمها

به سکوت سرد وسنگین

رخصت خاتمه می داد

کاش می شد

جمعه ما

شاهد ابروی زیبای تو می شد

دیده نا قابل ما

فرش کیسوی تو می شد

کاش می شد

انتظار منتظر بپایان رسد

وهوا میزبان یاسها و

نسترنها

خاک پای مهدی زهرا شود

کاش می شد

تو هم از انتظار خسته شوی و

برای فرج دعا کنی

کاش می شد000

                                                                                            قربانت یاس سفید

 

 

 نظر دهید »
22 دی 1390 توسط مرادی

 

درد دل با امام زمان علیه السلام

 

لیوان آب

صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!:

گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد0     

*فاطمه مردانی*ساغر

 نظر دهید »

؟؟

14 دی 1390 توسط مرادی

اگه شمابودین چیکارمیکردین؟؟؟؟

توی یه شهر دور مردمی زندگی می کردند که با خوشی و خرمی به زندگی روز مره خودشون می رسیدند و بدون دردسر کنار همدیگه بودند تا اینکه یه روز آسمون می باره اما نه مثل بارش های همیشگی این بار بارون سیاه از آسمون می باره این بارون دارای خاصیتی بود که هر کی از این بارون می خورد دیونه می شد
مردم شهر صبح که از خواب پاشدند مثل همیشه کوزه هاشونو بردند تا از آب رودخونه و چاه آب بردارند و بخورند اما غافل از شومی آب بعد از خوردن این آب به ناگاه همه بجز یک نفر دیوانه شدند اون یه نفر وقتی از خونه بیرون اومد و تو شهر حرکت کرد تا به سر کارش برسه دید که همه دیونه شدند اما هر چی می گفت هیچ کس به حرفش گوش نمی داد تازه بقیه مردم شهر اونو با دست به هم نشون می دادند و می  مگه مشه یه آدم دستی دستی خودشو دیونه کنه از یه طرف دیگه هم اگه اینجوری پیش می رفت نمی تونست زندگی کنه پس یه نتیجه گرفتگفتند ببینید اون دیوانه شده مرد هاجوواج مونده بود که تو شهر چه اتفاقی افتاده چند روز گذشت و هر روز اون بیشتر عذاب می گشید تا اینکه مردی از شهر دیگه اومد و قضیه بارون سیاهو براش تعریف کرد و گفت خیلی ها به این بیمار یگرفتار شده اند اگه می خوای راحت زندگی کنی باید تو هم از این آب بخوری
اما
…


 نظر دهید »

5

27 آذر 1390 توسط مرادی

الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی

تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی

شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید

سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید

الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی

فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها

تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی

ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن

تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی

نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی

یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی

تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی

تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی

دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته

تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی

به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری

به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی

ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری

دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی

شاعر؟؟؟

 نظر دهید »

12

26 آذر 1390 توسط مرادی

اس ام اس مخصوص امام زمان

گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام

با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام

گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین

باز هم مشتاق روی دلکش جانانه ام

یا ابا صالح المهدی

.

 نظر دهید »

12

26 آذر 1390 توسط مرادی

پیامک های مخصوص روز جمعه اردیبهشت ماه

یا صاحب الزمان

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست

شرمنده ایم

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . . .

یا اباصالح المهدی

 

 

 نظر دهید »
26 آذر 1390 توسط مرادی

منتظر یعنی…

اقدام برای ظهور یعنی:

 

خودت حق را بگویی و دیگران را نیز به آن دعوت نمایی؛هرچند تلخ باشد.

بر مبنای حق عمل کنی هرچند به زیان تو باشد.

باطل را فرو گذاری هرچند سود تو در آن باشد.

 

یا مهدی ادرکنی

 

 نظر دهید »

شروع

23 آذر 1390 توسط مرادی

بسم الله الرحمن الرحيم

بر قامت دلرباي مهدي صلوات

و امّا بعد:

 نظر دهید »

موضوعات

  • همه
  • قرآني
    • معاد
  • علمی
  • نيم نگاه
  • تلنگر
  • بشنو از نی...
  • خواست بزنه جونه
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آخرین قاصدک

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • قرآني
    • معاد
  • علمی
  • نيم نگاه
  • تلنگر
  • بشنو از نی...
  • خواست بزنه جونه

آخرین نظرات

  • نسیم دوست در چگونه باشیم
  • محمدی  
    • مدرسه علمیه زهرائیه سلام الله علیها «نجف آّباد»
    در یکی از دوستان اهل سنت: چون علی (ع) دخترش را به ازدواج خلیفه‌ی دوم درآورد، یا فدک و ماجرای خانه‌ی فاطمه صحت ندارد و یا آنان آشتی کرده و ماجرای کربلا دروغ است؟
  • محمدی  
    • مدرسه علمیه زهرائیه سلام الله علیها «نجف آّباد»
    در یکی از دوستان اهل سنت: چون علی (ع) دخترش را به ازدواج خلیفه‌ی دوم درآورد، یا فدک و ماجرای خانه‌ی فاطمه صحت ندارد و یا آنان آشتی کرده و ماجرای کربلا دروغ است؟
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در چرا حضرت علی (ع) به رغم برخورداری از قدرت بدنی کافی، در مقابل ظلم به حضرت زهراء علیهاالسلام کاری نکرد؟
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در چرا حضرت علی (ع) به رغم برخورداری از قدرت بدنی کافی، در مقابل ظلم به حضرت زهراء علیهاالسلام کاری نکرد؟
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در چگونه باشیم
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در چگونه باشیم
  • جباری معز  
    • مدرسه علمیه فاطمیه قروه در جزین
    در بیانات گهربار امام حسن (ع)درباره حضرت فاطمه(س)
  • جباری معز  
    • مدرسه علمیه فاطمیه قروه در جزین
    در بیانات گهربار امام حسن (ع)درباره حضرت فاطمه(س)
  • موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران)  
    • معصومیه خواهران قم
    در چرا حضرت علی (ع) به رغم برخورداری از قدرت بدنی کافی، در مقابل ظلم به حضرت زهراء علیهاالسلام کاری نکرد؟
  • چله های انتظار  
    • http://deleshir.blogfa.com>
    در چگونه باشیم
  • الزهرا (س) نصر  
    • الزهرا(س) نصر
    در چگونه باشیم
  • عصمت محمدی احمدابادی  
    • حضرت زهرا(س)احمدآباد
    در الگوی ولایت مداری حضرت زهرا(س)درعصرظهور
  • fakhre batha  
    • محدثه اصفهان
    در کوثر تمام نشدنی
  • پشتیبانی 2 کوثر بلاگ  
    • ختم قرآن کریم در ماه مبارک رمضان
    • آتش بس
    • کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
    در اشتی با امام عصر
  • مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) نائین  
    • فاطمة الزهرا نایین
    در خیلی عقبیم!!
  • صداقتی  
    • سرو
    در خیلی عقبیم!!
  • الزهرا (س) نصر  
    • الزهرا(س) نصر
    در خیلی عقبیم!!
  • fakhre batha  
    • محدثه اصفهان
    در فاطمه بانوی ناشناخته !
  • الزهرا (س) نصر  
    • الزهرا(س) نصر
    در فاطمه بانوی ناشناخته !

آرشیوها

  • اردیبهشت 1391 (2)
  • فروردین 1391 (9)
  • اسفند 1390 (25)
  • بهمن 1390 (5)
  • دی 1390 (6)
  • آذر 1390 (5)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس